خاطرات من و سعیدم

سعید امشب بیشتر از هر ثانیه عمرم نیاز دارم باهات حرف بزنم

کاش اینجارو بخونی و بهم زنگ بزنی...

واقعا الان تنها چیزی که از خدا میخوام اینه که زنگ بزنی 

حالم خیلی بده خیلی زیاد 

قلبم روحم خورد شده...

ما زنگ بزنی...

کاش...

خاطرات من و سعیدم...

خونه خاله اعظم روی همون مبلی که یه زمانی تو بغلت نشستم و کلی عکس گرفتیم 

یه اهنگ قدیمی و یه بغض گنده ...

قهو مو سر میکشم تا بغضم از بین بره تلخه تلخ اما بازم بغض دارم ... یه قطر اشک که یواشکی پاک میشه...

خاطرات من و سعیدم...

 چرا نمیتونم باور کنم دیگه دوستم نداره؟  

چرااااااااا؟؟؟؟

خاطرات من و سعیدم...

یه خانوم دارم مثل فرشته هاس ...

یه خانوم دارم که به صداقتش ایمان دارم صداقتش برام پرستیدنیه ...

یه خانوم دارم که جدیدا خیلی خوش اخلاق تر و دوست داشتنی تر شده جوری که ...

من یه مرد مغرورم که دیونه وار خانومشو دوست داره و به صداقت خانومم افتخار میکنم ...

البته یه کم از دستش ناراحتم خیلی تنبل شده دیگه اینجا پست نمیذاره ...

خاطرات من و سعیدم...

دنیا دنیا عاشقت میشم وقتی صداقتو تو چشمات میخونم ... تقدیم به خانوم مهربونم امشب از شميم عطر نياز تا نگاه عاشقانه لبريزمدوست دارم از نگاه معصومت همچو شبنمی شوم بياويزمعاشقانه ترين ترانه شب هديه بر غم لبان خاموشتدر طلوع بی كرانه عشق آسمان پرستاره تن پوشتخيره در زلال شبنم ياس با بلور چشم تو هم رازمدر تلاطم واژگان سكوت تا حديث عشق را بی آغازمآری آغاز دوست داشتن است گرچه پايان راه ناپيداستمن به پايان دگر نينديشم كه همين دوست داشتن زيباست... خاطرات من و سعیدم...ادامه مطلب

یه لحظه شنیدن صداش یه دنیا انرژی میده بهم وقتی تو باشگاه دارم نفس نفس میزنم و گوشیم زنگ میخوره و فقط با شنیدن یه دوست دارم همه خستگیمو فراموش میکنمو با انرژی بیشتر ادامه میدم ...

به قول خودت دوست دالم عشقولی زندگی من

خاطرات من و سعیدم...

راستش امشبو دوست نداشتم عزیزم مثل شبای قبل نبودم احساس مکنم اصلا حرفامو نمیشنوی نمیدونم شایدم خودم مقصر بودم ولی ...

منتظر امشب بودم چون دیشبو امروز ظهر نتونستیم با هم راحت صحبت کنیم ...

شونه هام درد میکنه آخه ...

پونه خودم باش تا جون بگیرم ...

ترکم نکن من بی تو بیمارم دیونه وار دوست دارم ...

خاطرات من و سعیدم...

کم آوردم ...

شب اومد باز شب اومد باز شب اومد 
به جون خسته‌ام باز هم تب اومد 
هوا تاره چراغ هم سوت و کوره 
تنم داره می‌سوزه مثل کوره 
خدایا یار من کی برمیگرده 
آخه این از خداوندی به دوره 

خاطرات من و سعیدم...

همه چی تموم شد ۱ سال تموم تلاش کردم اما نخواست شاید دلش جای دیگه گیره که دیگه منو نمیخورد من دوستش دارم اما اون دیگه دوسم نداره همه چی تموم منم سعی میکنم فراموش کنم انگار یه خواب بوده

خاطرات من و سعیدم...

خیلی با خودم کلنجار رفتم  که وبلاگو پاک کنم خیلی اما دلم نیومد با خودم گفتم ید که نیس لااقل اینجا حس میکنم که هست لااقل این خاطراتو میخونم شاید اروم شم 

نمیدونم...

دلم میخواد فراموشش کنم اما نمیشه حتی اصلا تو مغزم نمیگنجه بخوام تو قلبم کسه دیگرو جا بدم اصلا....

سعید هیچ راهه دیگه جز فراموشی واسم نزاشته با تموم وجود نخواستنشو حس کردم اما ....

واسم دعا کنین که کنار بیام  به قول خودش رابطه ما دیگه درست نمیشه 

خاطرات من و سعیدم...